نا گفته های دلم

پدرم می گوید

هر چه بچه فقیر است ،خنگ است

فکر و ذکرش یاد یکی می شود

از درس و تحصیل غافل می شود

وای خدا پدرم نمی داند

من همان بچه فقیر خنگم

که عاشق آن بچه پولدار شده ام

که همیشه درس می خواند 

پی کار و تلاش و کوشش است

وای من خنگ

حتی به درسش هم حسودی می کنم

که چه توجهی دارد به آن

وای من خنگ

یادم نمی رود یادش....


نوشته شده در یکشنبه 94/9/22ساعت 11:5 صبح توسط نقاب دار نظرات ( ) |

دوست داشتنت چه برکتی دارد

همه جا انگار با من سر صحبت دارد

دوست داشتنت خلوتم را 

چون بلبلی گرفته به صحبت؛دلم چه غم دارد؟!!

سر شام،ناهار و صبحانه

هی با خودم که نه، انگار با تو حرف می زنم

آری دوست داشتنت برکت دارد

تو تمام خلوتم را پر کرده ای

با دوست داشتنت انگار تنها نیستم

عجب برکتی که هر لحظه

جمله جمله با تو حرف می زنم

بی آنکه تو بدانی...


نوشته شده در یکشنبه 94/9/22ساعت 10:59 صبح توسط نقاب دار نظرات ( ) |

می توانستم قلبت را تسخیر کنم

توراهم چو خود گرفتار آشوب کنم

لیک خواستم تو خود اسیرم شوی

نه اینکه من نیز چو دختران دیگر باشم

نخواستم چو دختران رژ به لب

با ناز و ادا گرفتارت کنم

ان روز که پیام می دادی

می توانستم نگارم گرفتارت کنم

می توانستم بگذارم ادامه یابد

پیام های ما و بحث های ما

می توانستم تو را اسیر خود کنم

ولی قلبم اجازه نمی دهد

تو را به زور ناز و ادا گرفتارت کنم

خواستم خود بدانی من کیستم

خواستم خود بیابی من چون دیگران نیستم

خواستم عاقل شوی عاشق شوی

خواستم خود رهت را انتخاب کنی دانا شوی 

اما افسوس تو گرفتار رژ لبی

و من گرفتار عشق تو

تو گرفتار ناز و ادا شدی 

و من گرفتار مهربانی تو

کاش هرچه زودتر تمام شود

زندگی برایم به پایان خود شود

کاش دیگر نفس نفس نزنم

کاش دیگر از تو من دم نزنم

کاش زودتر تو ازدواج کنی

شاید شود آن روز فراموشت کنم

شاید آن سان بتوانم

بتوانم که فراموشت کنم...


نوشته شده در یکشنبه 94/9/22ساعت 10:56 صبح توسط نقاب دار نظرات ( ) |

خدایا توکل بر خودت خودت کمکم کن هر چی تو بخوای

امروز بهم پیام داد هرچند در مورد مقاله بود ولی کلا تب کردم

دستام یخ زدن ولی صورتم داغه داغه

خدایا خودت به دادم برس انگار بد جوری عاشقش شدم.

خدایا هرچی خودت صلاح می  دونی پیش بیار دارم دیوونه میشم....

قوربونت برم خدااااا


نوشته شده در پنج شنبه 94/9/19ساعت 3:55 عصر توسط نقاب دار نظرات ( ) |

سلام امروز حالم خیلی بد بود واقعا سرم داشت می ترکید اصلا نتونستم درس بخونم 

واقعا صدای قرآن آرامش بخشه با صدای قرآن آرامش پیدا کردم و ان شاء الله می خوام مقاله بنویسم.

دوستای مجازی همیشه التماس دعا دارم.گل تقدیم شماگل تقدیم شما


نوشته شده در یکشنبه 94/9/15ساعت 6:51 عصر توسط نقاب دار نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >

Design By : Pichak