سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نا گفته های دلم

راستش نمی دونم چم شده 

نمیدونم چرا همش تو فکرمی

فقط میدونم چه آدم خوبی باشی چه بد

چه دوستم داشته باشی چه نداشته باشی

چه بدونی که دوست دارم چه ندونی

با ناامیدی تمام دوستت دارم

ناامیدم چون یه حسی بهم میگه شدنی نیست

ناامیدم چون حس میکنم تو فقط خواسته ی منی نه خواسته خدا

نا امیدم با وجود این که میدونم خدا تو قرآن گفته ناامیدی کفر

ولی خداجون ناامیدم چون هر وقت امیدمو از دست دادم دستمو گرفتی

بخدا خداجون منتظرم دستمو بگیری

یه کاری کن فراموشش کنم

یه کاری کن دیگه حتی بهش فکر نکنم

خداجون خودت میبینی خودم چقدر تلاش میکنم که بهش فکر نکنم ولی انگار نمیشه

خداجون ناامیدم ها نگام کن

دستمو بگیر از این فکرا بیرونم بیار

دلم نمیخواد عاشق بنده ای بشم که تو نمی خوای قسمتم شه

خداجون هر چی تو بخوای

توکل بر خودت....


نوشته شده در دوشنبه 94/9/9ساعت 11:10 عصر توسط نقاب دار نظرات ( ) |

عشق ناب
ای عشق نوشدارویی و بعد از مرگم آمدی
حال که در خاک دفنم و از خاکم آمدی
ای عشق آمدی تا باز زاشکم دریا کنم ؟
یا که گلزار را ز سوختنم صحرا کنم؟
آمدی در کفن استخوانم سوزد و خاکستر شود؟
آمدی چشم گریانم باز با خون تر شود؟
آمدی چشم عالم بر سرم گریان شود؟
یا سیه کوه دنیا بر سرم ویران شود؟
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بی وفا حالا که افتاده ام از پا چرا؟
حال که اشک میریزی بر گور من
یادت آید ناب عشق پر شور من؟
آمدی دنیا بر سرم ویران شود؟
آمدی بر حال زارم عالمی حیران شود؟
آمدی جانم سوزد و خاکستر شود؟
آمدی داغ قلبم رنگین تر شود؟
آمدی خوش آمدی ای ماه من
ارزانی توست این وجود و روح من
آزار مکش ای گل که خار و خاشاک شدم
شادم که در گور غمت خاک شدم....


شعر از نقابدار"حاشا"


نوشته شده در شنبه 94/9/7ساعت 11:27 صبح توسط نقاب دار نظرات ( ) |


هر شب در آرزوی آمدنت ستاره ها را می شمارم .
می آیی ...
می دانم که می آیی اما صد افسوس که قدم در رویای من نمی گذاری...


نوشته شده در جمعه 94/9/6ساعت 5:15 عصر توسط نقاب دار نظرات ( ) |

مادر


نوشته شده در جمعه 94/9/6ساعت 5:13 عصر توسط نقاب دار نظرات ( ) |

خدایا


نوشته شده در جمعه 94/9/6ساعت 5:12 عصر توسط نقاب دار نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5      >

Design By : Pichak