نا گفته های دلم

عشق ناب
ای عشق نوشدارویی و بعد از مرگم آمدی
حال که در خاک دفنم و از خاکم آمدی
ای عشق آمدی تا باز زاشکم دریا کنم ؟
یا که گلزار را ز سوختنم صحرا کنم؟
آمدی در کفن استخوانم سوزد و خاکستر شود؟
آمدی چشم گریانم باز با خون تر شود؟
آمدی چشم عالم بر سرم گریان شود؟
یا سیه کوه دنیا بر سرم ویران شود؟
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بی وفا حالا که افتاده ام از پا چرا؟
حال که اشک میریزی بر گور من
یادت آید ناب عشق پر شور من؟
آمدی دنیا بر سرم ویران شود؟
آمدی بر حال زارم عالمی حیران شود؟
آمدی جانم سوزد و خاکستر شود؟
آمدی داغ قلبم رنگین تر شود؟
آمدی خوش آمدی ای ماه من
ارزانی توست این وجود و روح من
آزار مکش ای گل که خار و خاشاک شدم
شادم که در گور غمت خاک شدم....


شعر از نقابدار"حاشا"


نوشته شده در شنبه 94/9/7ساعت 11:27 صبح توسط نقاب دار نظرات ( ) |


Design By : Pichak